بررسی و نقد کتاب « جنگ ایران و عراق؛ پیش درآمدی بر یک نظریه» مولف : دکتر محمد درودیان (قسمت سوم)
pt22b, [16.05.17 08:35]
بررسی و نقد کتاب « جنگ ایران و عراق؛ پیش درآمدی بر یک نظریه» مولف : دکتر محمد درودیان در دانشگاه عالی دفاع ملی( قسمت سوم) ادامه دکتر درودیان: بنابر این وقتی خواستم کتاب را بنویسم، اولین سوال برایم این بود که آیا بناست همان مسائل قبلی را، همان روش را تکرار کنم؟ با توجه به اینکه فرض من بر این است که جنگ یک مسأله استراتژیک است و این را پشتوانه نظری و رویکرد خود قرار دادهام. این سؤال تقریباً دو سال کار را متوقف کرد. تقریباً تمام کتابهای نظری که در مباحث روششناسی در ایران ترجمه شده بود را مطالعه کردم. این کار هفت سال طول کشید. فصل اول یک سال و فصل دوم هم یک سال دیگر. یعنی مباحث نظری و روش شناسی و فصل اول و دوم، مجموعاً چهار سال به طول انجامید.
ساختاری که من انتخاب کردم، فصل سوم؛ چالش جنگ، یعنی از بحثهای زمینهسازی جنگ و بحثهای (تکراری) قبل فاصله گرفتهام. فصل چهارم؛ جنگ دفاعی، یعنی کل مباحث فصل سوم، تهدیدات عراق که چگونه به جنگ انجامیده است، غافلگیری و خود دفاع؛ چگونگی دفاع و چرایی شکست عراق را گفتهام. فصل پنجم؛ جنگ آزادیبخش است. یعنی تمام آزادسازی مناطق اشغالی را در این دوره نوشتهام. فصل ششم هم بحث" جنگ تعاقبی- تهاجمی است. برای اولین بار، من این نام را انتخاب کردهام، چرا که فکر میکنم؛ بعد از آزادسازی خرمشهر ماهیت جنگ از دفاعی به تهاجمی تغییر پیدا کرد. بنابراین ساختار کتاب، این چهار عنوان است که خدمت شما عرض کردم. روش بررسی فصلها هم به این ترتیب است که من هر فصل را با یک پرسش شروع کردم. بعد رویکردهای مختلف را که در پاسخ به این پرسش است طرح، بررسی و به آن پاسخ گفتهام. در آخر هم نتیجهگیری کردهام. یعنی پرسش ابتدای فصل را دوباره مطرح کرده و پاسخ گفتهام. اگر شخصی حوصله نکرد، این نتیجهگیری ها اجمالاً این چهار فصل را بررسی کرده است.
در بحث روششناسی از تجربه خود میگویم که شاید برای دوستان دیگر مفید افتد، وقتی که دچار تردید شدم که چه می نویسم و آیا تکرار مکررات است، چون با خدای خود عهد کردم که تکرار نکرده باشم و فرض میکردم که این آخرین کتابی است که مینویسم، وقتی تحقیقاتم پایان گرفت، دو بار کتاب را که هنوز مستند نشده بود، از اول تا به آخر نوشتم. چون برای اولین بار این کار را میکردم، وقتی دو تا 20 یا 30 صفحه شد، از این 20 یا 30 صفحه، شاکله مفهومی (را استخراج کردم). که تکرار گذشته نباشد و در عین حال دسته بندی جدیدی باشد و در ذیل بررسی استراتژیک جنگ جای داشته باشد.
اما فصل آخر که در واقع بحث اصلی ماست، آن زمان که کتاب را مینوشتم، اعتماد به نفس این را نداشتم که آیا از عنوان کتاب" جنگ ایران و عراق" به یک نظریه خواهم رسید. برای همین، عنوان را با " پیش در آمدی بر یک نظریه" (تکمیل کردم). در نتیجه گیری گفتم که بعد از این فصل ها که این تجزیه و تحلیل را کردیم، این هم یک نظریه!
در این پیشدر آمد به یک پرسش اساسی پاسخ گفتهام که آن پرسش در عین حالی که مربوط به بخش خاصی از جنگ است که انتها و پایان آن بر کل جنگ سایه انداخته و آن نگاه استراتژیک و کلان به جنگ است، این را بررسی کردهام که با وجود اینکه ما برای جنگ آماده نبودیم و با حمله عراق غافلگیر شدیم، چرا توانستیم او را شکست دهیم و با وجود اینکه قدرت دفاعی ما هنوز شکل نگرفته بود، توانستیم مناطق اشغالی را آزاد کنیم. چطور این کار را کردیم، ولی نتوانستیم با پیروزی نظامی، جنگ را به پایان ببریم. چرا نتوانستیم با سقوط صدام و یک پیروزی نظامی ونه مذاکرات سیاسی جنگ را تمام کنیم. من به این سؤال در پیش در آمدی بر نظریه، جواب گفتهام. در هسته مرکزی این بحث و پاسخ به این پرسش، این است که: اگر جنگ به معنای استفاده از قدرت نظامی به منظور تأمین اهداف سیاسی است، باید بین قدرت نظامی و تأمین این اهداف سیاسی نسبتی باشد. وقتی میپرسیم که چرا نتوانستیم بعد از فتح خرمشهر، این فتح و پیروزی را به یک پیروزی استراتژیک تبدیل کنیم و با سقوط صدام جنگ را تمام کنیم، چرا و چطور شد که این قدرت نظامی این کارکرد را نداشت. سؤال در واقع برمیگردد به آن مسأله اساسی که در هسته مرکزی بحثی بود که از ابتدا ذهن من را درگیر میکرد. پاسخ اجمالی این است که جنس آن قدرتی که بعد از انقلاب در جنگ، در دفاع، در آزادسازی شکل دادیم، نسبتی با آن هدف نداشت. من معتقد هستم کشورهایی که مثل ما انقلاب میکنند ،به دلیل نقشی که مردم دارند یک نوع جابجایی میشود. این نقشی که مردم در کوچهها برای فروپاشی یک نظام سیاسی داشتند، در اثر جنگ به یک قدرت دفاعی تبدیل میشود. یکی از چیزهایی که عراق محاسبه نکرده بود، همین تحول بود. من صادقانه عرض میکنم که این تحول، خاص مردم و سپاه نبود. این تحول در درون ارتش هم اتفاق افتاد. یعنی با حمله عراق چیزی از درون ارتش ظهور کرد که نه در محاسبات عراق بود و نه در محاسبات خود ارتش و نه در محاسبات مسئولین سیاسی کشور. آن چیزی هم که در جامعه اتفاق افتاد، به همین ترتیب بود.
بنابر این قدرت دفاعی که شکل گرفت و ارتش عراق را زمینگیر کرد و یک دفاع همهجانبه با استفاده از همه مؤلفههای قدرت در کشور بود، این دفاع، خاص کشورهایی است که انقلاب میکنند. کسی که محاسبه کند، فکر میکند ارتش ضعیف شده، فروپاشیده یا تجزیه شده، کشور دچار اختلافات سیاسی است... حمله میکنند.
چیزی که زمینهساز حمله میشود، این مؤلفههاست که ریسک حمله را میپذیرند و آنچه که نمیبینند این نکاتی است که عرض کردم. به نظرم این کشورها، که انقلاب مردمی کردهاند قادر هستند دفاع کنند و مناطق اشغالی را آزاد کنند، ولی این کشورها قادر نیستند اهداف بزرگی را در عمق خاک کشور دیگر تأمین کنند.