گفتگویی با اندیشکده برهان بمناسبت سوم خرداد
در این بخش با «امیر سرتیپ سیدناصر حسینی»، از فرماندهان و پیشکسوتان ارتش جمهوری اسلامی ایران در سالهای دفاع مقدس و فرماندهی وقت گردان 168 تکاور ذوالفقار در سال 1367، جانشین اسبق فرماندهی نیروی زمینی و «معاون هماهنگ کنندهی هیئت معارف جنگ شهید علی صیاد شیرازی» به گفتوگو نشستهایم.
در آن زمان اهمیت خرمشهر برای ایران و عراق چه بود؟
بندر خرمشهر و بندر آبادان در حاشیهی شرقی رودخانهی اروند واقع شدهاند و در طول تاریخ همواره محل نزاع و اختلاف دو کشور ایران و عثمانی بودهاند و بعد از تشکیل کشور عراق این اختلاف همچنان وجود داشت. لذا سوابق طولانی اختلافات مرزی بین دو کشور حاشیه ساحل اروندرود وجود داشته است. چون هرکس که مالک خرمشهر و آبادان باشد در واقع مالک اروند هم هست. لذا این، یکی از دلایل اهمیت خرمشهر است. عراق میخواست سرزمینهای شرق اروند را به تملک خود در آورد تا اروند آبراه اختصاصیاش باشد. در سال 53 عراق مجددا ادعاهایی را مطرح کرد که با حضور ارتش ایران در منطقه به دستور محمدرضاشاه، عراق از ادعاهایش عقبنشینی کرد که نهایتا به قرارداد 1975 منجر شد. مطابق این قرارداد «خط تالوِگ» که حاصل اتصال عمیقترین نقاط قعر رودخانهی مشترک میان دو کشور است، به عنوان مرز دو کشور در این منطقه از سوی طرفین به رسمیت شناخته شد. اما وقتی که در ایران انقلاب شد و هنوز ثبات در اوضاع سیاسی و دفاعی کشور حاکم نشده بود، عراق به طور یکطرفه قرارداد 1975 الجزایر را ملغی اعلام کرد و با ایران وارد جنگ شد تا به خواستهاش که تملک رودخانهی اروند بود، برسد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تشکیل جمهوری اسلامی، خرمشهر و سرزمینهای شرق رودخانهی اروند، ارزش مضاعف پیدا کردند. در واقع در آن زمان همهی دشمنان جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی به طور یکپارچه دست به دست هم دادند تا شکست را بر جمهوری اسلامی تحمیل کنند. اگر جمهوری اسلامی شکست را میپذیرفت، در واقع تغییر در قرارداد 1975 الجزایر به ایران تحمیل میشد و از سوی دیگر، جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی در دنیا حرفی برای زدن نداشت. لذا در فضای سیاسی آن روز، برای جمهوری اسلامی و بهتر بگویم برای انقلاب اسلامی خرمشهر، حکم مرگ و زندگی را داشت. در واقع در فضای دوقطبی آن روز که بخشی از جهان در اختیار بلوک شرق به رهبری شوروی و بخش دیگر آن در اختیار بلوک غرب به رهبری امریکا بود، انقلاب اسلامی با شعار جدید «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» به میدان آمده بود. بر این اساس با هر دو قطب قدرت جهان در افتاده بود. در جنگ هم همین اتفاق افتاد. هر دو قطب در پوشش عراق به جنگ جمهوری اسلامی ایران آمدند. تا قبل از انقلاب اسلامی، ایران جزء اقمار غرب محسوب میشد. لذا اصلا عراق جرأت نمیکرد کاری علیه ایران انجام بدهد اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و فعل و انفعالات سیاسی که در سال اول انقلاب رخ داد، امریکا به صدام چراغ سبز نشان داد. چون امریکاییها در واقع میخواستند به نوعی ایران را تنبیه کنند. چرا که انقلاب اسلامی در ایران رژیم وابسته به غرب را سرنگون کرده بود و به واسطهی انقلاب، لانه جاسوسیاش تصرف شده بود و عملیات نظامی او در طبس هم شکست خورده بود. همهی اینها دست به دست هم داد تا امریکا و شوروی برای تجاوز به ایران با صدام همپیمان شوند. حالا اگر انقلاب اسلامی نمی توانست خرمشهر و سرزمین های اشغالی را بازپس بگیرد دیگر اعتبار و آبرویی برایش نمی ماند. لذا خرمشهر برای ج.ا.ا تنها یک شهر و یک سرزمین نبود بلکه حکم مرگ و زندگی را داشت و امام راحل(ره) هم در این رابطه فرمودند: «فتح خرمشهر فتح خاک نیست.»
راهبرد ایران در این عملیات چه بود؟
قبل از اشاره به راهبرد ایران در این عملیات باید اشارهای به مجموعهی راهبردهای ایران در خلال دفاع مقدس داشت. اگر بخواهیم با یک نگاه کلی جنگ را بررسی کنیم، ما در جنگ چهار راهبرد عمده داشتیم یا بهتر بگویم جنگ تحمیلی هشت ساله به چهار مرحله تقسیم می شود.
راهبردهای ایران عبارت بودند از:
1) مرحله بازدارندگی و جلوگیری از وقوع جنگ؛
2) راهبرد کند کردن و متوقف ساختن پیشروی دشمن؛
3) راهبرد دفع تجاوز و آزادسازی سرزمین های اشغالی؛
4) راهبرد تنبیه متجاوز و پایان عادلانه جنگ؛
عملیات بیتالمقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر شد، یکی از حلقههای مرحله سوم جنگ بود. در اینجا لازم است تا توضیح مختصری در مورد مراحل قبلی جنگ داده شود. مرحلهی اول جنگ مربوط به قبل از جنگ میشود. یعنی دورانی که ایران میبایست بازدارندگی لازم برای جلوگیری از وقوع جنگ را ایجاد میکرد. اما بنا به دلایلی از این امر مهم غفلت شد. قبل از جنگ، یعنی از زمان پیروزی انقلاب اسلامی تا شروع جنگ در فاصلهی حدود 21 ماه، دورهای بود که ما میبایست نظام را منسجم میکردیم و یک دولت قوی سرکار میآمد تا انسجام لازم از نظر سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی را ایجاد میکردیم که بازدارندگی تولید کند و دشمنی مثل صدام نتواند به ما حمله کند. در این مرحله ما نتوانستیم کاری انجام بدهیم. دلیلش هم نابسامانیهای اول انقلاب و اختلافات سیاسی بین مدیران نظام در سطوح عالی تصمیم گیری با اندیشه های مختلف بود که هر گروه سیاسی سعی می کرد اندیشه و ایدئولوژی خود را حاکم کند و دیگر اینکه اعتماد لازم به ارتش وجود نداشت. این اختلافات دقیقا بر نیروهای نظامی و دفاعی کشور اثرگذار بود. اصلاً بعضی از شخصیتها و گروههای سیاسی به ارتش اعتماد نداشتند و میگفتند این ارتش بازمانده از زمان شاه است و برای انقلاب اسلامی کارایی ندارد. از طرفی در آن دورهی کوتاه، رئیس ستاد مشترک5 بار تغییر کرد. اولین آنها شهید سپهبد قرنی و آخرین نفر شهید سرلشگر ولی الله فلاحی بود. وقتی که در یک دورهی 21 ماهه، 5 بار رئیس ستاد مشترک عوض میشود، نشان میدهد که حوزهی دفاعی کشور وضعیت باثباتی وجود ندارد. بنابراین صدام هم از همین وضعیت استفاده کرد و یک حمله سراسری را علیه ایران از زمین و هوا و دریا انجام داد و در همان روزهای ابتدایی چیزی حدود 15هزار کیلومتر مربع از سرزمینهای ما را اشغال کرد. از سوی دیگر وقوع جنگ یک انسجام جدیدی را بین نیروهای مسلح، دولت و مردم ایجاد کرد. همه متوجه شدند که خطر جدی و گریبانگیر شده است. دیگر تردیدی نبود که ارتش بایستی وارد عمل شود از اینجاست که به ارتش اعتماد بیشتری شد و در واقع موانع جلوی راه ارتش برداشته شد. هم خلبانان به راحتی پرواز میکردند و هم نیروی زمینی حرکت کرد و از پادگانها خارج و به مناطق جنگی اعزام شد و مانع پیشروی دشمن شدند در صورتی که قبل از آغاز جنگ ارتش اجازه چنین تحرکی را نداشت. به عنوان مثال این اقدام ارتش باعث شد ارتش متجاوز عراق در جنوب کشور در ششم مهر، پشت رودخانههای کرخه و کارون متوقف شود. البته در خرمشهر جنگ شهری برای سقوط خرمشهر ادامه داشت که مقاومت در خرمشهر حدود 34 روز طول کشید. البته نمیتوانیم از آن به عنوان یک پیشروی نظامی یاد کنیم. ارتش عراق در یک باتلاقی به نام خرمشهر گیر کرده بود که در آن دو لشکر از نیروی خود را درگیر کرده بود. این مقاومت 34 روزه باعث شد که ارتش در سایر جبههها فرصت بیشتری برای مقابله پیدا کند تا جلوی ارتش عراق را بگیرد. به این مرحله از جنگ مرحلهی متوقف کردن پیشروی دشمن میگوییم. وظیفه ما در این راهبرد، کُند کردن متوقف کردن و سد کردن پیشروی نیروهای دشمن متجاوز بود. بعد از این مرحله، ما تا یک سال با عملیاتهای محدود سعی کردیم که دشمن را فرسوده کنیم تا بتوانیم او از پا در بیاوریم. سال اول جنگ مرحلهی دوم جنگ بود، در این سال تمام نیروهای ما تلاش کردند تا دشمن را زمینگیر کنند و از حالت آفندی به حالت پدافندی در بیاورند که این اتفاق افتاد. در این راستا حدود 100 عملیات محدود در سال اول جنگ انجام شد. در مرحله دوم که در سال اول جنگ صورت گرفت تقریبا ارتش عراق فرسوده شده بود و در سال دوم که مرحلهی سوم جنگ بود، راهبرد ایران دفع تجاوز عراق بود. در سال اول جنگ، ارتش هرچه نیرو داشت در مقابل عراق چید و بیش از 1000 کیلومتر از سراسر جبهه را در مقابل عراق سد کرد. این خط دفاعی متشکل از خاکریز، سیمخاردار، میدان مین و موانع طبیعی بود. ولی به هر حال حدود 15هزار کیلومتر مربع از سرزمین ما در اشغال عراق بود. پس برای دفع تجاوز و بیرون راندن اشغالگران، نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران تلاشهای بسیاری انجام داد.
اتفاقات مهم و نقاط عطف تا قبل از عملیات بیتالمقدس چه بود؟
سال دوم جنگ که از مهر1360 شروع شد تا سوم خرداد1361، بیشتر از 8 ماه عملیاتهای مهمی صورت گرفت که اولین آنها عملیات ثامنالائمه بود. در آن عملیات توانستیم عراق را از شرق رودخانهی کارون در منطقهی «مارد» در وسعتی حدود 3 کیلومتر مربع بیرون برانیم. در عملیات ثامنالائمه که بسیار موفقیتآمیز و ارزشمند بود توانستیم به عنوان اولین عملیات دفع تجاوز، بخشهای مهمی از کشور را از اشغال عراق دربیاوریم که این عملیات باعث تقویت روحیه نیروهای خودی و تضعیف روحیه دشمن شد. بعد از آن عملیات، با سقوط هواپیمای سی 130 در هنگام بازگشت فرماندهان جنگ به تهران که به شهادت انان انجامید تغییرات مهمی در فرماندهی جنگ صورت گرفت. در این سانحه تعدادی از فرماندهان جنگ که بمنظور ارائهی گزارش به حضرت امام (ره) به تهران می آمدند، 5 نفر از شخصیتها و فرماندهان ارتش و سپاه مانند شهید فلاحی به عنوان رئیس ستاد مشترک بودند و شهید فکوری و شهید نامجو برادر کلاهدوز و برادر جهانآرا از فرماندهان سپاه شهید شدند. بعد از این اتفاق، شهید صیاد شیرازی به فرمانده نیروی زمینی ارتش و آقای محسن رضایی به فرماندهی سپاه منصوب شدند. البته تغییرات عمدهای هم در جبههها شکل گرفت. مثلا نیروهای مردمی به عنوان پشتوانهی نیروهای رزمنده به میدان رزم وارد شدند. تا آن موقع حداکثر نیروهای مردمی و سپاهی که در عملیات ثامن الائمه حضور داشتند، 2200 نفر بودند. ولی بعد از آنکه طبق مصوبهی مجلس، بسیج زیر مجموعهی سپاه قرار گرفت، حضور نیروهای بسیجی و مردمی در جبههها بیشتر شد. به عنوان نمونه، از عملیات طریقالقدس به بعد حضور نیروهای مردمی در جنگ افزایش مییابند. اما تا قبل از این، نیروهای دفاعی در خط مقدم عمدتا از نیروهای ارتشی بودند. بعد از عملیات ثامن الائمه نیرویی به استعداد 6 هزار نفر در عملیات طریقالقدس از نیروهای مردمی تحت عنوان بسیج به جبههها آمدند. خوشبختانه این عملیات هم با توفیقات خیلی ارزشمندی تمام میشود و منطقه میانی خوزستان آزاد میشود. یعنی ما از دهلاویه که خط مقدم ما با دشمن بود، عبور کردیم و به چزابه رسیدیم و شهر «بستان» آزاد میشود و شکاف عمیقی بین سپاه سوم و چهارم عراق ایجاد شد. قبل از آن سپاه سوم و چهارم عراق از داخل ایران به هم وصل بودند. ولی این عملیات باعث شد که به دلیل موقعیت سرزمینی محل، بین بخش عمدهای از نیروهای عراقی شکاف بیفتد. عراق از این زمان به بعد نیروهایش را به خاک خودش میبرد. عملیات مهم دیگر، فتح المبین بود که دوم فروردین ماه61 در منطقهی شمال خوزستان انجام شد. این عملیات هم توفیقات ارزشمندی داشت و طی آن حدود 2500 کیلومترمربع سرزمین آزاد شد.
فرایند عملیات بیتالمقدس چگونه بود؟
بلافاصله بعد از این عملیات، نیروهای ارتش و سپاه برای انجام عملیات بیتالمقدس آماده شدند. این عملیات از ویژگی مهم غافلگیری برخوردار بود. ارتش عراق بعداز شکستی که در عملیات فتحالمبین خورده بود فرصت بازسازی پیدا نکرده بود که دوباره درگیر عملیات دیگری بنام بیتالمقدس شد. خوشبختانه فرماندهان، طرحهای این عملیات را از قبل آماده و پیشبینی کرده بودند. وقتی شهید صیاد شیرازی به عنوان فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد، استادان دانشگاه فرماندهی و ستاد (دافوس) را بمنظور طراحی عملیات ها به جبهه فراخواند. آنها آمدند و مشغول طراحی شدند و طرحهای مختلف عملیاتها را از قبل آماده کردند. لذا عملیات بیتالمقدس بلافاصله بعد از عملیات فتحالمبین با حدود30 روز فاصله شروع شد. یعنی عملیات فتحالمبین10 فروردین 1361 تمام میشود و ما عملیات بیتالمقدس را از 11 اردیبهشت شروع میکنیم. این عملیات هم در منطقهی جنوب خوزستان آغاز میشود و تا روز سوم خرداد 61 حدود 25 روز ادامه دارد. یعنی طولانیترین عملیات در آن موقع عملیات بیتالمقدس بوده که با یگانهای ارتش و سپاه بصورت ادغامی و مشترک انجام شد. بنابراین عملیات بیتالمقدس آخرین حلقهی مرحله سوم جنگ یا همان راهبرد دفع تجاوز بود. در این مرحله چهار عملیات عمده ثامنالائمه، طریقالقدس، فتحالمبین و بیتالمقدس انجام شد و درواقع ما تا اینجا دفع تجاوز کردیم. یعنی دشمن را از خاک خودمان بیرون راندیم و مجموعاً 10 هزار کیلومتر در این چهار عملیات آزاد شد. بعد از این عملیاتها، ایران عملیاتهایی را در خارج از کشور و در خاک عراق آغاز کرد که این راهبرد به تنبیه متجاوز معروف شد. چون معتقد بودیم که سیستمها و سازمانهای بینالمللی باید به موضوع جنگ ایران و عراق رسیدگی کنند و متجاوز را معرفی کنند. ولی این کار را نکردند لذا جمهوری اسلامی مجبور شد که خودش برای تنبیه متجاوز اقدام کند و هیچ راه و چارهای هم برای تنبیه متجاوز جز ورود به خاک عراق نبود. از اینجا به بعد مرحلهی چهارم جنگ که راهبرد تنبیه متجاوز بود از سال سوم تا سال هشتم جنگ حدود شش سال، به طول انجامید.
به اصل غافلگیری در این عملیات اشاره کردید؛ به جز این عامل چه عوامل و زمینههای دیگری در موفقیت این عملیات نقش داشت؟
یکی از مهمترین عوامل موفقیت این عملیات، ولایت پذیری و وحدت بین نیروهای دفاعی بود. یعنی ارتش و سپاه و بسیج و نیروهای مردمی تحت یک محور واحد به نام نیروهای مسلح ج.ا.ا دور هم جمع شدند که دغدغهی همهی آنها بیرون راندن دشمن از سرزمین های اشغالی بود. در آن زمان کمترین اختلافی وجود نداشت. لذا از ویژگیهای مهم این عملیات، وحدت بین نیروهای مسلح بود که خوشبختانه به انجام رسید و دشمن از خاک کشور بیرون رانده شد. اما از نظر تکنیکی، دومین عامل «اصل غافلگیری» بود. چون دشمن متوجه نشد که ما چگونه میخواهیم حمله کنیم. بخش عمدهای از نیروهای ما در شرق رودخانهی کارون بودند و عراق هم در غرب رودخانه کارون جبهه گرفته بود. البته بخش وسیعی از ساحل غربی کارون که در اختیار عراقیها بود را رها کرده بودند. چون فکر میکردند کارون مانع بزرگی برای نیروهای ایرانی خواهد شد. لذا روی جاده اهواز خرمشهر سنگر گرفته بودند و نیروهایشان را آنجا آرایش داده بودند. خوشبختانه نیروهای ما هم از این غفلت استفاده کردند و با روانه کردن چهار پل شناور روی رودخانهی کارون، در یک شب تا صبح چهار لشکر از رودخانه کارون گذشتند و خودشان را به جاده خرمشهر- اهواز رساندند. امری که عراق تصورش را هم نمیکرد. همین غافلگیری باعث شد که یک سرپل بزرگ برای نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ایجاد شود و عملیات در روزهای بعد ادامه پیدا کند و در منطقه میانی خوزستان در جبهه کرخه 2 لشکر عراق به محاصرهی نیروهای ما افتادند. در ادامهی عملیات، نیروهای ارتش و سپاه خودشان را به اروندرود رساندند و 2 لشکر دیگر از عراق در خرمشهر محاصره شدند. این یک موفقیت ارزشمندی بود. چون خرمشهر برای عراق به صورت نماد در آمده بود. اگر عراق خرمشهر را در اختیار میگرفت میتوانست مدعی تجدیدنظر در قرارداد 1975 الجزایر شود و لذا سیستمهای دفاعی مختلف و پیچیده ای را برای دفاع از خرمشهر پیشبینی کرده بود. به طوری که حتی ساختمانهای خرمشهر را تخریب کرده بودند و به میدان جنگ تبدیل کرده بودند. مناطق وسیعی را بوسیله انواع موانع، سیمخاردار و میادین مین مسلح کرده بود. حتی موانع عمودی ایجاد کرده بود که ما نتوانیم عملیات هلیبرن انجام دهیم یا چترباز پیاده کنیم. یعنی از هر نظر روی دفاع از خرمشهر فکر کرده بودند. در آن بازهی زمانی غالب کارشناسان نظامی دنیا تصور نمیکردند ایران برای باز پسگیری خرمشهر اقدام کند. اتفاقا یک گزارش رادیو بیبیسی در آن زمان میگوید: «جمهوری اسلامی ایران که هدف خرمشهر را انتخاب کرده، سختترین گردو را برای شکستن انتخاب کرده است». یعنی دستیابی ایران به خرمشهر کار سادهای نیست. اما در این عملیات خوشبختانه رزمندگان ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران با اتحاد نیروها و با عنایات الهی این عملیات را به انجام رساندند. البته عراقیها یک پیشبینی دیگری هم کرده بودند. آنها یک پل شناوری را از «جزیره امالرصاص» به سمت خرمشهر روانه کرده بودند و یک عقبهای را از رودخانه اروند هم برای خودشان درست کردند که اگر راههای زمینی بسته شد، بتوانند از این طریق خودشان را تدارک کنند و از اروند عبور دهند. ولی قبل از این عملیات خلبانان تیزپرواز نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران این پل را هم هدف قرار داده و منهدم کردند یعنی دو روز قبل از اینکه نیروهای دشمن محاصره شوند این پل، منهدم شده و عقبهی نیروهای عراقی کلا بسته شده بود. حدود 15 هزار نفر نیروی عراقی، معادل دو لشکر که دارای امکانات دفاعی و تدارکاتی فراوان بودند به دلیل رعب و وحشتی که خداوند در دل انها انداخته بود، بعد از محاصرهی خرمشهر تسلیم شدند. در مرحلهی سوم عملیات بیتالمقدس که رزمندگان اسلام به خرمشهر رسیدند، حدود 14500 عراقی در آنجا اسیر شدند قبل از آن هم، حدود 5 هزار نفر از عراقیها اسیر گرفته بودیم. علاوه بر تجهیزات بسیاری که از ارتش عراق به غنیمت گرفته شد، مجموعا 19500 اسیر عراقی در عملیات بیتالمقدس به اسارت گرفته شد که یکی از دستاوردهای مهم این عملیات بود. از همه مهمتر اینکه صدام و کسانی که به شکست ایران دل بسته بودند، با سقوط خرمشهر امیدشان را از دست دادند. بعد از این عملیات حتی بعضی از کشورهایی که در جنگ اعلام بیطرفی کرده بودند، عملا وارد صحنه شدند. به عنوان نمونه، اظهارنظر جالبی از ژنرال هیگ وزیر خارجهی وقت امریکا در رسانهها نقل شده بود. وی گفت: «امریکا در برابر هر تغییر اساسی در منطقه خلیج فارس که ناشی از جنگ ایران و عراق باشد بیتفاوت نخواهد بود». در حالی که تا آن موقع امریکا گفته بود من در این جنگ بیطرف هستم ولی بعد از آزادسازی خرمشهر، بیطرفی را کنار گذاشت و گفت: «اینک لحظه اقدام امریکا برای متوقف کردن جنگ ایران و عراق و برقراری صلح در سراسر منطقه فرا رسیده است». تا آن زمان آنها فضا را بازگذاشته بودند که صدام هرکاری میخواهد انجام دهد اما از آن پس بیطرفی را کنار گذاشته و وارد صحنه شدند و گفتند: «ما نمیتوانیم بپذیریم که جمهوری اسلامی برنده این جنگ باشد».
به همکاری نیروی ارتش و سپاه اشاره کردید، سطح و نوع تعامل این دو نیرو در این عملیات چگونه بود؟
بعد از عملیات ثامنالائمه و از زمان فرماندهی شهید صیاد و آقای محسن رضایی نوعی روش همکاری ابداع شد. شهید صیاد شیرازی در زمانی که در کردستان میجنگید از همکاری با برادران سپاه تجربهی خوبی داشت. در آنجا قرارگاه مشترکی میان ارتش و سپاه ایجاد کرده بود و از ابتدای طراحی عملیات تا پایان عملیات با هم تشریک مساعی میکردند. ایشان زمانی که به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد و به جبههی جنوب آمد همین تجربه را تکرار کرد. قرارگاه مشترکی بین ارتش و سپاه به نام قرارگاه کربلا ایجاد کرد که در آن کارشناسان ارتشی و افسران عملیات ارتش و برادران سپاه با هم طرحها را تهیه، بررسی و اجرا میکردند. این قرارگاه در هنگام عملیات 2 فرمانده داشت؛ یک فرماندهی ارتشی یک فرماندهی سپاهی. البته ممکن است این سبک فرماندهی از نظر علمی کار درستی به نظر نرسد و کار قابل دوامی هم نباشد اما تا پایان عملیات بیتالمقدس توانستیم از این شیوه استفاده کنیم. آن موقع برادران سپاهی تازه کار بودند و تازه در جنگ تجربه میآموختند. لذا بیشتر در طرحهای دفاعی از نظرات طراحان ارتشیها استفاده میکردند. لذا اختلافات چندان قابل ملاحظه نبود و کار پیشرفت داشت. این یکی از عوامل مهم توفیقاتی بود که در این عملیات ها به دست آمد. بنابراین همکاری در این سطح، یکی از عوامل اصلی توفیقات نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در این عملیات ها بود. ولی اینکه هر قرارگاه، 2 فرمانده داشته باشد مبنای علمی نداشت، لذا این دوگانگی نتوانست در عملیاتهای بعدی با موفقیت همراه باشد.
مأموریتهای هر کدام از دو نیرو در این عملیات چه بود؟
در عملیات بیت المقدس مأموریت همه نیروها دفع تجاوز بود. این هدف بین همهی نیروها مشترک بود و نیروهای ارتش و سپاه ادغام شدند. حتی فرماندهی هم مشترک بود. همه دنبال یک هدف بودند. همه دوشادوش یکدیگر، از فرماندهان دسته تا ردههای بالاتر، نیروها ترکیب شده بودند و نیروهای ارتش، سپاه و بسیج کنار هم میجنگیدند.
برای این عملیات اهدافی در نظر گرفته شده بود. در پایان این عملیات چقدر از این اهداف محقق شد و چه نتایج خواسته و ناخواستهای داشت؟
طرحی که ابتدا برای عملیات بیتالمقدس تهیه شده بود در واقع چهار مرحله داشت. در مرحلهی چهارم نیروها میبایست بدون اینکه وارد خرمشهر شوند، از منطقه شلمچه به سمت بصره میرفتند. با این کار خود به خود خرمشهر در اختیار ایران قرار میگرفت و نیازی نبود به اینکه، ایران نیرویی صرف آن کند. اما چون در سه مرحلهی اول عملیات، تقریبا نیروهای موجود فرسوده و مصرف شده بودند، ما نیروی کافی برای انجام مرحله چهارم را نداشتیم. سردار محسن رضایی در کتاب جنگ به روایت فرمانده می گوید: نیروهای بسیج و سپاه روز افزون بودند. نیروهای سپاه و بسیج، به واسطهی حضور نیروهای مردمی در جبههها، مثل بهمن بزرگ میشدیم. مثلا در عملیات طریقالقدس، 6000 نفر نیرو داشتیم، در عملیات فتحالمبین تعداد ما دو برابر شد و 12000 نفر نیرو در اختیار داشتیم و در عملیات بیتالمقدس، مجدداً نیروهای ما دو برابر شد و قریب 30 هزار نفر نیروی رزمی داشتیم. این تعداد به علاوهی لشکرهای ارتش، در مجموع حدود 70000 نفر نیروی رزمی در عملیات بیتالمقدس شرکت داشتند. اما برای اجرای چهار مرحلهی عملیات، نیروهای بیشتری مورد نیاز بود و ما در آن زمان نتوانسته بودیم بیش از این نیرو بسیج کنیم. لذا در 25 روز جنگ، این نیروها فرسوده شدند و ادامه جنگ برایشان مشکل شد. بنابراین مرحلهی چهارم جنگ به رفتن داخل خرمشهر اختصاص یافت. در حالی که هدف طرح اولیه، رفتن به سمت بصره و محاصره خرمشهر بود که بر اساس آن خود بخود خرمشهر در اختیار ما قرار میگرفت. ولی این طرح عملی نشد و ما نتوانستیم از اروند عبور کنیم و به سمت بصره برسیم. البته شلمچه را هم گرفتیم و خرمشهر را آزاد کرده بودیم و عملا ما به خواستهی اصلیمان که آزادی خرمشهر بود، رسیدیم اما نتوانستیم به سمت بصره حرکت کنیم.
بعد از آزادسازی خرمشهر این ایده مطرح شد که با آزادسازی خرمشهر به هدفمان که بیرون راندن متجاوز بود، رسیدیم لذا ادامهی جنگ توجیهی ندارد. چرا جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر همچنان ادامه پیدا کرد؟
برای قضاوت و اظهارنظر در این باره باید شرایط محیطی آن زمان را در نظر بگیریم. در آن زمان ما از یک تجاوز سخت و ناجوانمردانه رها شده بودیم و می توانستیم حتی دشمن را تعقیب کنیم. به عبارت دیگر، توازن قوا به نفع ما تغییر کرده بود. ابتدای جنگ، عراق 12 لشکر آماده داشت ولی بعد از عملیات بیتالمقدس لشکرهای عراق از همه پاشیده شده بودند و در حال فرار بودند. از نظر نظامی این توجیه وجود داشت که از موفقیت به دست آمده استفاده کنیم و جنگ را تا دستیابی به اهدافمان از جمله ساقط کردن و تسلیم کردن دشمن ادامه بدهیم. بر همین اساس جنگ ادامه پیدا کرد. البته مردم و رزمندگان هم برای ادامهی جنگ انگیزه داشتند. چون توانسته بودند مناطق اشغالی را از تصرف دشمن خارج کنند و دشمن را در خاکش تعقیب کنند. این موضوع به مردم و رزمندگان انگیزهی مضاعف داده بود. از طرفی حضور نیروهای عراق در آنسوی اروند که قریب 400 متر عرض دارد تهدید آمیز بود و بایستی حداقل چهل کیلومتر دورتر می شدند تا آتش سلاحهای دوربردشان به خرمشهر و ابادان نرسد. بنابراین بحثهای مختلفی در این خصوص مطرح شد. حدود یک ماه مذاکرات فراوان و کار کارشناسی انجام شد. نهایتا عقل جمعی تصمیم گرفت که جنگ ادامه یابد. در آن شرایط شاید معقولتر به نظر میرسید که بتوانیم بدون جنگ به خواستههایمان برسیم. یکی از خواستههای ما این بود که عراق از ادعایش مبنی بر تجدید نظر در قرارداد 1975 الجزایر صرفهنظر کند. ولی عراق همچنان بر ادعای غیرمنطقیاش اصرار داشت و همهی کشورهای حامی عراق هم از آن حمایت میکردند. حتی از آن پس به عراق کمکهای بیشتری هم کردند. به عنوان نمونه، کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس از توهم صدور انقلاب اسلامی به کشورهایشان احساس نگرانی میکردند. یعنی مطلوب آنها این بود که جنگ ادامه پیدا کند و ملت، کشور و انقلاب ایران تضعیف و جمهوری اسلامی ایران سرنگون شود. لذا امکان تحقق اهداف از طریق مسالمتآمیز وجود نداشت. بنابراین یکی از عوامل ادامهی جنگ همین کشورهای خارجی بودند.
عملیات آزادسازی خرمشهر چه بازتابهای بینالمللی در سطح منطقه و جهان داشت؟
پس از عملیات بیت المقدس و آزاد سازی خرمشهر نهایتا ارتش عراق شکست و خروج خود از خرمشهر را تأیید کرد بنابراین رسانههای بینالمللی نیز به سقوط خرمشهر اعتراف کردند. قبل از این شکست قدرتهای جهانی با تحمیل جنگ به جمهوری اسلامی ایران، تصورشان این بود که ایران در این جنگ شکست خواهد خورد و از شعارها و آرمانهای خود دست خواهد کشید. اما اینگونه نشد و ایران سرزمینش را از اشغال خارج کرد. بعد از این عملیات کارشناسان خارجی شروع به نظریهپردازی کردند. یکی از کارشناسان در روزنامهی اشتوتکارت آلمان نوشت: «بازپس گیری شهر بندری خرمشهر توسط نیروهای انقلابی آیتالله خمینی، نتیجهی جنگ را بعد از 20 ماه به نفع آنان تغییر داد. نتیجهای که هیچ کس تصور آن را نمیکرد. نتیجهای که میتواند دگرگونیهای شگرفی در جهان به وجود آورد». ایران در واقع مخالف وضع موجود آن روز جهان بود. موفقیت ایران در این عملیات بیانگر این بود که علیرغم خواست ابرقدرتها، ایران موفق شده سرزمینهایش را از اشغال نجات دهد و در واقع حرفش را پیش ببرد، حقانیتش را اثبات کند و به آرمانهایش نزدیکتر شود. بنابراین یکی از بازتابهای جهانی آثار این پیروزی، ترس دشمنان ایران از بروز تغییرات عمده در سطح جهان، از طریق الگوگیری از انقلاب اسلامی ایران و امکان صدور انقلاب بود. به هرحال دشمنان با این تصور در مقابل ما صفآرایی کردند. تایمز لندن هم آن زمان گزارشی نوشت با این مضمون که: «در آغاز جنگ برای ارتش عراق تصرف خرمشهر، 5 هفته به طول انجامید. یعنی حدود 35 روز، در حالی که اکنون برای ایران بازپسگیری آن کمتر از 2 روز بوده است». یعنی ایران در ابتدای جنگ 35 روز مقاومت کرد و عراقیها با آن ارتش مجهز توانستند خرمشهر را بعد از 35 روز از ایران بگیرند، حالا ایران آنقدر قوی شده که توانسته 2 روزه خرمشهر را پس بگیرد. در بخش دیگری از گزارش تایمز لندن در خصوص علل این پیروزی آمده بود: «شور و شوق اسلامی و ناسیونالیسم ایرانی موجب شد که ایرانیها بتوانند تهاجم عراقیها را دفع کنند». این گزارش بیانگر این حقیقت بود که با تدبیر حضرت امام راحل(ره)، ایران توانسته از پتانسیل همهی ملت استفاده کرده و چنین قدرتی را ایجاد نماید. اینها محاسباتی بود که غرب انجام میداد. به هر حال عملیات بیتالمقدس باعث شد که بعد از آن، دنیا با نگاه دیگری به ایران بنگرد.
عملیات بیتالمقدس چه تأثیری بر استراتژی جنگی ایران و عراق داشت؟
بعد از این عملیات یک وقفهی یک ماهه در جنگ ایجاد شد. در حالی که در آن زمان یا میبایست جنگ را تمام میکردیم یا باید یک نیروی آماده را ایجاد میکردیم که بتوانیم دشمن را تعقیب کنیم. در این صورت شاید آن روز میتوانستیم تا بصره برسیم. ولی یک ماه وقفه تا عملیات رمضان باعث شد که عراق از همهی قدرتهای خارجی و پشتیبانی کننده خود استفاده کرده و مواضع خود را تقویت نماید. مثلا کشورهای عربی، پولهای سرشاری را به عراق سرازیر کردند؛ کارشناسان مختلفی از کشورهای جهان به عراق آمدند و به صدام مشورت دادند. عراقی ها توانستند زمین منطقهی شرق بصره را که یکی از اهداف راهبردی و منطقه مورد علاقه ما بود را مسلح و نیروهای موجود در آن منطقه را تقویت نمایند. در این راستا، در مدت کوتاهی موانع بسیار زیادی ایجاد کردند و در پشت آن موانع سنگر گرفتند. این مقدمات، قدرت دفاعی ارتش عراق را بیشتر کرد. یعنی عراق در یک لاک دفاعی قوی فرو رفت. و معمولاً نیروهای ما در هرکدام از عملیاتهایی که بعد از عملیات بیتالمقدس انجام میدادند بعد از چند روز با پاتکهای خیلی قوی و سنگینی از سوی ارتش عراق مواجه میشدیم. به عنوان نمونه، در عملیاتهایی مثل رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر1، خیبر و بدر و سایر عملیاتهای مشابه، ما توفیقات کمتری داشتیم. علت آن هم مشخص بود. مسلماً زمانی که ارتش عراق در خاک خودش دفاع میکرد، سرباز عراقی انگیزهی بیشتری برای دفاع داشت اگرچه ارتش عراق و سایر کشورهای حامیاش هزینهی بیشتری برای دفاع کرده بودند.
ابتکارات و ابداعاتی که در عملیات بیتالمقدس صورت گرفت چه بود؟
در عملیات بیتالمقدس اصلیترین ابتکار ما همان اصل غافلگیری بود. یعنی ما توانستیم چهار پل بزرگ پی ام پی به طول حدود 1200 متر بر روی رودخانهی کارون احداث کنیم. اگر این 1200 متر پل را سوار کامیون کنیم، حدود 500 کامیون میشود. حجم بالای جابجایی برای انتقال این پلها، تحرک عظیم خودرویی را میطلبید که می توانست موجبات کشف عملیات را باعث شود لیکن با لطف و عنایت خداوند متعال این موضوع از دید دشمن پنهان ماند. بنابراین برای جلوگیری از کشف عملیات، مجبور بودیم که این نقل و انتقالات را یا در شب یا در نقاط پوشیده از گیاه مثلا در جنگلها این تحرکات را انجام بدهیم. عملیات آمادهسازی و انتقال پلها حدود یک ماه بطول انجامید. این سطحه های پل از نقاط مختلف به منطقه عملیات منتقل شدند که کمترین مسافت آن حدود 260 کیلومتر بود و خوشبختانه همهی این تحرکات از دید ارتش عراق پنهان ماند. در غیر این صورت ما نمیتوانستیم دشمن را غافلگیر کنیم. البته این غافلگیری براساس تجارب بسیار زیادی که در عملیاتهای گذشته به دست آمده بود انجام شد. لذا توانستیم تحرکات عظیمی که برای این عملیات لازم بود را به دور از چشم دشمن انجام بدهیم. همچنین یکی از مهمترین مباحث دربارهی عملیات بیتالمقدس، همین موضوع عبور از رودخانه است. عراق هیچ وقت فکر نمیکرد ما بتوانیم 4 لشکر با آن همه تجهیزات نظامی، تانک و نفربر و ادوات نظامی را از رودخانهی کارون عبور بدهیم. لذا این مهمترین عامل موفقیت و ابتکار نظامی رزمندگان اسلام در آن زمان بود.
این عملیات چه تأثیری بر ابعاد سیاسی و دیپلماتیک ایران داشت؟
تا زمانی که سرزمین ایران در اشغال دشمن بود، ما از نظر سیاسی و دیپلماسی حرفی برای گفتن نداشتیم. دیپلماتهای ما نقل میکنند که سایر دیپلماتها از کشورهای دنیا، زمانی که خاک کشور ما در اشغال دشمن بود، ما را در مجامع بین المللی تحویل نمیگرفتند. اما زمانی که عملیات بیتالمقدس انجام شد و توانستیم سرزمینهای خود را از اشغال دشمن خارج کنیم، جبههی دیپلماسی ما نیز تقویت شد. لذا دیپلماسی نیاز به پشتوانهی قوی و قدرت نظامی دارد. بنابراین مواضع ایران دقیقا بعد از عملیات بیتالمقدس در مجامع جهانی تقویت شد. چون فهمیدند که ایران این قدرت و پتانسیل را دارد که بتواند سرزمینهای خود را از دشمن پس بگیرد. به عبارت دیگر، این عملیات عمدهترین اثر را بر دیپلماسی کشور ما داشت از این پس دیگر حرف ما در دنیا خریدار داشت. حتی شورای امنیت 6 روز بعد از تجاوز عراق، فقط یک قطعنامه صادر کرد و چشم خود را نسبت به وقایع جنگ بست. اما بعد از 21 ماه که عملیات آزادسازی خرمشهر انجام شد، دومین قطعنامه را صادر کرد. چون دیدند ایران در حال پیشروی به سمت اهداف خود می باشد. در واقع قطعنامهی دوم زمانی صادر شد که مانعی برای حرکت نظامی ایران باشد. بنابراین عملیات بیتالمقدس اثر فوقالعاده زیادی روی دیپلماسی ایران گذاشت و ایران را از این بابت مقتدرتر کرد.
در عملیات بیتالمقدس، استعداد نظامی و نیروی عمل کنندهی ایران چقدر بود؟
در این عملیات حدود از 70 هزار نفر نیروی رزمی عمل کننده داشتیم. البته نیروی دفاعی ما در طول جنگ، همواره از 300 تا 500 هزار نفر متغییر بود. البته باید این نکته را هم در نظر داشته باشیم که مرزهای مشترک ما با عراق، یک مرز طولانی 1400 کیلومتری است. از «دهانهی فاو» شروع میشود تا ارتفاعات «دالامپر داغ» در شمالغرب کشور. یعنی حدود 1400 کیلومتر ما با عراقیها مرز مشترک دارشتیم. ما مجبور بودیم نیروهایمان را در طول این مرز تقسیم کنیم. چون هر قسمتی از این مرز نفوذپذیر بود. از آن طرف در منطقهی کردستان 2 لشکرمان با عناصر ضد انقلاب درگیر بود. تا آخر جنگ این وضعیت ادامه داشت. ولی برای این عملیات نیروهای رزمی عمل کننده، من فکر میکنم حدود 70 هزار نفر نیرو بسیج کردیم.
شما به وقفهی یک ماههی بعد از عملیات بیتالمقدس اشاره کردید؛ علت این وقفه یک ماهه چه بود؟
بعد از عملیات بیت المقدس برای ورود به خاک عراق تردید وجود داشت. همین تردید باعث شد که این وقفه ایجاد شود. بعضیها میگفتند که امام مخالف ورود به خاک عراق است. ولی بعضی دیگر میگفتند باید دشمن را تنبیه کنیم. بعد از اینکه مقرر شد دشمن را تنبیه کنیم، کارشناسان نظامی گفتند بدون ورود به خاک عراق، نمیتوانیم دشمن را تنبیه کنیم. لذا مجبوریم وارد خاک عراق شویم. بنابراین تردید در ورود یا عدم ورود به خاک عراق وجود داشت و خود به خود یک ماه ذهن کارشناسان، مسئولین سیاسی و فرماندهان نظامی را مشغول کرد. آنها در این یک ماه، مشغول مذاکره بودند تا نهایتا بعد از یک ماه تصمیم گرفتند که عملیات دیگری را شروع کنند. البته باید این نکته را هم در نظر داشت که نیروهای ما هم پای کار و آماده نبودند. چون تازه دو عملیات مهم و سنگین را پشت سر گذاشته بودند. بنابراین زمان لازم بود تا نیروها برای عملیات بعدی آماده شوند.
واکنش و موضع عراق در مقابل از دست دادن خرمشهر و شکستی که در این جبهه از ایران خورد چه بود؟
صدام حسین رئیس جمهور عراق بعد از این شکست عملکرد خود را چنین توجیه کرد: «ما اصلا در این جنگ قصدمان ضربه زدن، افزایش تلفات و انهدام نیروهای نظامی ایرانی بود نه تصرف سرزمینهای شرق رودخانه اروند که توانستیم به این هدف برسیم». این در صورتی بود که صدام زمانی که قرارداد 1975 الجزایر را پاره میکرد، قریب به این مضمون گفت: «هدف اصلی ما این است که به حق خودمان برسیم که در قرارداد 1975 الجزایر از آن محروم شدیم و طی این قرارداد آن موقع مغموم شدیم. ولی حالا میخواهیم سرزمینهای عربی را آزاد کنیم». با نگاهی به این مواضع میتوان دید که چگونه صدام دچار تناقضگویی شد.
موضع سازمان ملل و به طور مشخص شورای امنیت درخصوص جنگ ایران و عراق چه بود؟ و فرایند پذیرش قطعنامه از سوی ایران و عراق و نهایتا برقرای صلح بین دو کشور چگونه بود؟
در مجموع در هشت سال جنگ تحمیلی هشت قطعنامه در شورای امنیت سازمان ملل در خصوص جنگ ایران و عراق صادر شد. که صرفا در قطعنامهی 598 مقداری به حقوق ایران اشاره شد. یعنی 7 قطعنامهی قبلی را به سود عراق نوشته بودند تا به نوعی حمله و حضور ارتش عراق در داخل ایران را توجیه کنند. حتی در 7 قطعنامهی قبلی، جنگ ایران و عراق را «جنگ» نمیدانستند و با عنوان «وضعیت بین ایران و عراق» از آن یاد میکردند. فقط قطعنامهی 598 است که لفظ «منازعهای بین ایران و عراق» را به کار میبرد. آن هم صرفا به این دلیل که نهایتا جنگ را خاتمه دهند. مذاکرات مکرر و فشردهای بین دو کشور در سازمان ملل برگزار شد. بارها این مذاکرات به بنبست خورد. 6 ماه مذاکرات به نتیجه نرسید و حتی مدتی به حالت تعلیق در آمد. تا اینکه نهایتا قطعنامه را دو کشور ایران و عراق پذیرفتند. ولی عراقیها در خلال مذاکرات، همچنان بر موضعشان مبنی بر تجدید نظر در قرارداد 1975 الجزایر اصرار داشتند. اما در سال 69 که عراق به کویت لشکرکشی کرد، برای اینکه با ایران وضعیت بهتری را ایجاد کند و خیالش از بابت پشت جبههی با ایران راحت باشد، با رئیس جمهور وقت جمهوری اسلامی ایران وارد مکاتبه شد. در این مکاتبات حدود 10 نامه مبادله شد. صدام در نامهی آخر نوشت: «آنچه را که شما میخواستید و بر آنها تأکید میکردید، پذیرفتم». معنای این نامه این بود که؛ من شخص صدام که در سال 1975 این قرارداد را امضا کردم و در سال 1980 آن را پاره کرده و جنگ را آغاز کردم اکنون در سال 1990 مجدداً این قرارداد را پذیرفتم. یکی از بندهای مهم قطعنامه 598 این بود که هیئتی را دبیرکل سازمان ملل متحد اعزام کند تا در دو کشور تحقیق کنند و متجاوز جنگ ایران و عراق را به دنیا معرفی نمایند. در حالی که اگر به فرایند پذیرش قرارداد الجزایر از سوی عراق در سال 1975، پاره کردن آن در 1980 توسط صدام و پذیرش مجدد آن در سال 1990 دقت کنیم به وضوح روشن است که صدام خود به متجاوز بودنش اعتراف کرده است. امری که صدام در نامهی آخر مبنی بر پذیرش مجدد قرارداد 1975 الجزایر، به صراحت به آن اعتراف کرد. این در حالی بود که 16 ماه پس از این اعتراف، سازمان ملل هئیتی را برای تحقیق دربارهی شناسایی متجاوز به ایران و عراق اعزام کرد و صدام را به عنوان متجاوز در جنگ تحمیلی اعلام کرد. البته ذکر این نکته ضروی است که این پیروزیها در واقع تفضل الهی بود و خداوند در پاسخ به اخلاص حضرت امام(ره)، شهدا و این ملت مقاوم، پیروزهای بعدی را نصیب جمهوری اسلامی ایران کرد.
*با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار برهان قرار دادید. /انتهای متن/
* تهیه و تنظیم: مجید میری
سرتیپ ولیالله فلاحی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان معاون مرکز پیاده شیراز بود فرمانده مرکز سپهبد ده پناه بود.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در 5 اسفند 1357 از خدمت اخراج و به جای ایشان سرهنگ کلارستاقی به عنوان سرپرست مرکز پیاده تعیین میشود.
از ۱۵ دی ۱۳۵۷ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ قبل از پیروزی انقلاب اسلامی سپهبد عبدالعلی بدرهای فرماندهی نیروی زمینی ارتش را برعهده داشت که شورای انقلاب به پیشنهاد مهندس بازرگان از تاریخ 14/12/1357 سرتیپ ولیالله فلاحی را به ضمن اعاده به خدمت به سمت فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب نمود.
در تاریخ28/3/1359 از سمت فرماندهی نیروی زمینی ارتش تعویض و تیمسار قاسمعلی ظهیرنژاد فرماندهی نیروی زمینی ارتش معرفی میشود و سرتیپ ولیالله فلاحی از تاریخ 29/3/1359 به عنوان جانشین ریاست ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران تعیین و معرفی میشود.
بنیصدر از تاریخ 20/3/1360از فرماندهی کل قوا توسط حضرت امام عزل و سرتیپ ولیالله فلاحی از تاریخ21/3/1360 با تفویض اختیارات امام جانشین فرماندهی کل قوا میشود در تاریخ 7/7/1360 در حادثه سقوط هواپیمای سی-130 به شهادت رسیده و به درجه سرلشگری مفتخر میگردد.
شادی روحش صلوات.